علت وسواس فکری-عملی چیست؛ چرا دچار وسواس می‌شویم؟

{best}
دکتر مهسا اولادی
123
تاریخ انتشار: 20 مهر 1404 تاریخ بروزرسانی: 21 مهر 1404 |
3 دقیقه
0 نظر

در پاسخ کوتاه به این پرسش، باید گفت که علت دقیق اختلال وسواس فکری-عملی مشخص نیست و به احتمال زیاد، نتیجه ترکیبی پیچیده از عوامل روان‌ شناختی، بیولوژیکی، ژنتیکی و محیطی است. با این حال، نکته مهم این است که این اختلال یک وضعیت پزشکی شناخته‌شده و قابل درمان است.

در این مقاله از دارو دات کام، به بررسی عمیق عوامل مؤثر بر بروز این اختلال، نحوه تشخیص و گزینه‌های درمانی موجود می‌پردازیم.

چه چیزی باعث اختلال وسواس فکری-عملی (OCD) می‌شود؟

هیچ علت واحد و مشخصی برای اختلال وسواس فکری-عملی وجود ندارد. بر خلاف این تصور، معتقدند که این اختلال ناشی از ترکیبی پیچیده از عوامل عصبی-زیستی، ژنتیکی، رفتارهای یادگرفته شده و تأثیرات محیطی است. هر فرد می‌تواند ترکیب متفاوتی از این عوامل را داشته باشد که همین مسئله درک و درمان OCD را به یک چالش دشوار تبدیل می‌کند.

 

عوامل بیولوژیکی

مطالعات انجام شده در زمینه تصویربرداری مغزی نشان‌دهنده تفاوت‌های جزئی و گاهی نامنظم در فعالیت و الگوهای خون‌رسانی به برخی نواحی مغز افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی (OCD) نسبت به افراد سالم هستند.

نواحی مشخصی از مغز که در این ارتباط نقش دارند، شامل قشر اوربیتوفرونتال می‌شوند. قشر سینگولیت قدامی (ACC)، تالاموس و عقده‌های قاعده‌ای (Basal Ganglia) است. در افراد مبتلا به OCD، فعالیت بیش از حد در این مناطق مشاهده شده است.

قشر اوربیتوفرونتال در شکل‌گیری افکار، خاطرات، احساسات و حس‌های شهودی نقش دارد. قشر سینگولیت قدامی به تشخیص یا پیش‌بینی خطاها کمک می‌کند و در توجه، انگیزه، حافظه و احساسات نقش‌آفرین است. تالاموس سیگنال‌های مربوط به حرکت فیزیکی و حس را به مغز ارسال می‌کند، و عقده‌های قاعده‌ای در برنامه‌ریزی و اجرای اعمال و رفتارها یاری‌رسان است.

با این حال، تفسیر این یافته‌ها چالش‌برانگیز است؛ زیرا مشخص نیست که آیا این تفاوت‌های مغزی باعث OCD می‌شوند یا ناشی از خود اختلال هستند.

برخی متخصصان معتقدند که مشاهده تفاوت در فعالیت مغزی افراد مبتلا به OCD، مانند تفاوت در واکنش مغز یک نوازنده حرفه‌ای به موسیقی در مقایسه با یک فرد غیر موسیقیدان، امری طبیعی است و لزوماً به معنای یک بیماری بیولوژیکی صرف نیست. این موضوع نشان می‌دهد که رابطه بین ساختار و عملکرد مغز و OCD پیچیده‌تر از یک علت و معلول ساده است.

 

پانداس (PANDAS)

پانداس (PANDAS) و پانز (PANS) انواعی از اختلالات مرتبط با OCD هستند که می‌توانند به‌طور ناگهانی در دوران کودکی بروز کنند. پانداس به‌طور خاص با عفونت‌های استرپتوکوکی گروه A (مانند گلودرد چرکی یا تب مخملک) مرتبط است.

نظریه مطرح شده این است که پاسخ ایمنی بدن به این عفونت‌ها، آنتی‌بادی‌هایی تولید می‌کند که به‌اشتباه با بخش‌هایی از مغز، به‌ویژه عقده‌های قاعده‌ای، واکنش متقاطع نشان می‌دهند و منجر به شروع ناگهانی یا تشدید علائم OCD می‌شوند. ویژگی بارز این اختلالات، ظهور بسیار ناگهانی و اغلب “یک‌شبه” علائم شدید است که آن‌ها را از سایر اشکال OCD در کودکان متمایز می‌کند.

با وجود ارتباط قوی مشاهده‌شده، تحقیقات در این زمینه ادامه دارد. این احتمال وجود دارد که پانداس مستقیماً باعث OCD نشود، بلکه علائم آن را در کودکانی که از قبل از نظر ژنتیکی یا سایر عوامل مستعد ابتلا به این اختلال هستند، تحریک کند.

تشخیص این اختلالات اغلب بر اساس گزارش‌های گذشته‌نگر خود فرد یا والدین صورت می‌گیرد که تأیید قطعی علت مستقیم عفونت را دشوار می‌سازد.

 

عوامل ژنتیکی

شواهد نشان می‌دهد که عوامل ژنتیکی می‌توانند در بروز OCD نقش داشته باشند. افرادی که یکی از اعضای خانواده‌شان به OCD مبتلا است، احتمال بیشتری برای ابتلا به این اختلال دارند.

برخی تحقیقات حاکی از آن است که احتمال ابتلای فردی که به OCD مبتلا است، به داشتن یکی دیگر از اعضای خانواده با OCD یا اختلالات مرتبط با طیف OCD، چهار برابر بیشتر است. همچنین، ۱۰ تا ۲۰ درصد از کودکانی که یکی از والدینشان OCD دارد، ممکن است به این اختلال مبتلا شوند.

با این حال، مهم است که به این نکته توجه شود که با وجود این مشاهدات، محققان تاکنون ژن خاص و ثابتی را که مسئول OCD باشد، شناسایی نکرده‌اند. بسیاری از افراد مبتلا به OCD هیچ سابقه خانوادگی از این اختلال یا اضطراب ندارند.

همچنین، مواردی از دوقلوهای همسان که یکی به OCD مبتلا است و دیگری نیست، نشان می‌دهد که ژنتیک تنها عامل تعیین‌کننده نیست. این شواهد نشان می‌دهد که در حالی که استعداد ژنتیکی ممکن است فرد را مستعد کند، عوامل محیطی و رفتارهای آموخته شده نیز نقش مهمی در بروز این اختلال ایفا می‌کنند.

بنابراین، به نظر می‌رسد ترکیبی از استعداد ژنتیکی و عوامل محیطی به توسعه OCD کمک می‌کند و الگوهای خانوادگی ممکن است ناشی از رفتارهای آموخته شده نیز باشند.

 

عدم تعادل شیمیایی

«فرضیه سروتونین» یکی از نظریه‌هایی است که پیشنهاد می‌کند OCD ممکن است با سطوح پایین یا نقص در عملکرد انتقال‌دهنده عصبی سروتونین در مغز مرتبط باشد. سروتونین یک ماده شیمیایی مغزی است که در تنظیم خلق‌وخو، اضطراب، حافظه و خواب نقش دارد.

این نظریه پس از کشف اثربخشی داروهای خاصی مانند مهارکننده‌های انتخابی بازجذب سروتونین (SSRIs) و کلومیپرامین، که باعث افزایش دسترسی سروتونین در مغز می‌شوند و علائم OCD را کاهش می‌دهند، قوت گرفت.

اما، درک علمی کنونی نشان می‌دهد که ایده “عدم تعادل شیمیایی” به‌عنوان تنها علت OCD، ساده‌انگارانه و منسوخ شده است. اثربخشی SSRIs بیشتر به ایجاد فرضیه سروتونین منجر شد تا اثبات آن به‌عنوان تنها علت.

در واقع، برخی تحقیقات نشان می‌دهند که سروتونین ممکن است بیشتر در حفظ علائم OCD نقش داشته باشد تا اینکه علت اصلی آن باشد.

همچنین، سایر انتقال‌دهنده‌های عصبی مانند دوپامین، گلوتامات و GABA نیز در پیشرفت OCD نقش دارند. این پیچیدگی نشان می‌دهد که درمان OCD تنها با تنظیم یک ماده شیمیایی نیست و نیاز به رویکردهای جامع‌تری دارد.

 

نظریه‌های روانشناسی

این نظریه‌ها بر این باورند که عوامل رفتاری، شناختی و محیطی نقش مهمی در شروع و تداوم OCD ایفا می‌کنند.

 

نظریه رفتاری – نظریه آموخته شده

این نظریه پیشنهاد می‌کند که علائم OCD، به‌ویژه رفتارهای وسواسی-جبری، نتیجه الگوهای فکری و رفتاری منفی آموخته شده در مواجهه با موقعیت‌های قبلاً خنثی هستند که اغلب از تجربیات زندگی نامطلوب نشأت می‌گیرند.

رفتارهای تشریفاتی (اجبارها) نوعی “اجتناب آموخته شده” تلقی می‌شوند؛ افراد برای کاهش موقت اضطراب ناشی از وسواس‌ها، اجبارها را انجام می‌دهند. این اجتناب، مانع از آن می‌شود که فرد بیاموزد نتایج ترسناکی که پیش‌بینی می‌کند، ممکن است هرگز رخ ندهند.

توسعه درمان «مواجهه و پیشگیری از پاسخ» (ERP)، که یک درمان بسیار مؤثر برای OCD است، ریشه در همین نظریه رفتاری دارد. ERP به افراد کمک می‌کند تا بدون انجام اجبارها با ترس‌های خود روبرو شوند و اجازه دهند اضطراب به‌طور طبیعی با گذشت زمان فروکش کند.

 

نظریه شناختی

نظریه‌های شناختی بیان می‌کنند که افراد مبتلا به OCD دارای باورهای نادرست و سوءتفسیرهایی از افکار مزاحم طبیعی هستند. هر انسانی افکار مزاحم (افکار ناخواسته و آزاردهنده) را تجربه می‌کند، اما افراد مبتلا به OCD تمایل دارند حس مسئولیت‌پذیری اغراق‌آمیزی به این افکار نسبت دهند و آن‌ها را بسیار مهم، خطرناک یا نشانه‌ای از عواقب فاجعه‌بار تفسیر کنند.

این سوءتفسیر مکرر منجر به وسواس فکری می‌شود و سپس رفتارهای وسواسی-جبری به‌عنوان تلاشی برای مقاومت، خنثی کردن یا جلوگیری از آسیب درک‌شده ناشی از این افکار به کار گرفته می‌شوند.

نظریه شناختی-رفتاری این جنبه‌ها را ترکیب می‌کند و پیشنهاد می‌دهد که افکار مزاحم عادی زمانی مشکل‌ساز می‌شوند که وقوع یا محتوای آن‌ها به صورت شخصی معنادار و تهدیدآمیز تفسیر شود و منجر به پریشانی و اقدامات اجباری گردد.

درک این موضوع که مشکل اصلی نه در وجود افکار مزاحم، بلکه در نحوه تفسیر و معنا بخشیدن به آن‌ها است، برای مدیریت OCD بسیار مهم است.

 

نظریه روانکاوی

در حالی که نظریه‌های روانکاوی از نظر تاریخی در روانشناسی اهمیت داشته‌اند، اطلاعات ارائه‌شده در منابع موجود، حمایت یا جزئیات دقیقی در مورد نظریه‌های روانکاوی به‌عنوان علل اصلی OCD در زمینه پزشکی مدرن ارائه نمی‌دهند. توضیحات مبتنی بر شواهد برای بروز OCD در حال حاضر بیشتر بر مدل‌های بیولوژیکی، ژنتیکی و شناختی-رفتاری تمرکز دارند.

 

استرس

استرس و رویدادهای زندگی آسیب‌زا اغلب به‌اشتباه به‌عنوان علل مستقیم OCD شناخته می‌شوند. با این حال، تحقیقات نشان می‌دهد که در حالی که این عوامل ریشه اصلی OCD نیستند، استرس‌های بزرگ یا تجربیات آسیب‌زا می‌توانند شروع OCD را در افرادی که از قبل مستعد این اختلال هستند، تسریع کنند.

علاوه بر این، اضطراب و استرس روزمره که درمان نشده باقی می‌مانند، می‌توانند علائم موجود OCD را به‌طور قابل توجهی بدتر کرده و مدیریت آن‌ها را دشوارتر سازند. این بدان معناست که استرس، OCD را از ابتدا ایجاد نمی‌کند، بلکه با آسیب‌پذیری‌های موجود تعامل دارد و می‌تواند به عنوان یک عامل محرک عمل کند.

 

افسردگی

افسردگی اغلب با OCD همراه است. در حالی که افسردگی می‌تواند علائم OCD را به‌شدت تشدید کند، اکثر متخصصان معتقدند که افسردگی اغلب نتیجه زندگی با چالش‌های OCD است، نه علت اصلی خود اختلال.

این رابطه علی و معلولی نشان می‌دهد که OCD می‌تواند منجر به مشکلات سلامت روان دیگری شود و اهمیت درمان خود OCD را برای کاهش شرایط ثانویه مانند افسردگی برجسته می‌کند.

 

عوامل خطر برای OCD

 

عوامل خطر برای OCD

عوامل خطر به عناصری اشاره دارند که ممکن است احتمال ابتلای فرد به OCD را افزایش دهند، اما لزوماً علت مستقیم آن نیستند. این عوامل شامل ترکیبی از استعدادهای بیولوژیکی و محرک‌های محیطی/تجربی هستند که در ادامه به آن‌ها اشاره می‌شود:

  • سابقه خانوادگی/ژنتیک: داشتن یک عضو خانواده نزدیک که به OCD مبتلا است، خطر ابتلا را افزایش می‌دهد.
  • تفاوت‌های مغزی: تفاوت‌های مشاهده‌شده در فعالیت یا ساختار مغز در مناطق خاصی، می‌تواند یک عامل خطر باشد.
  • رویدادهای زندگی: تجربه رویدادهای استرس‌زا یا آسیب‌زای مهم مانند قلدری، سوءاستفاده، بی‌توجهی، زایمان یا سوگ، می‌تواند خطر را بالا ببرد.
  • ویژگی‌های شخصیتی: افرادی که ذاتاً منظم، دقیق، روشمند، مضطرب هستند، استانداردهای شخصی بالایی دارند یا حس مسئولیت‌پذیری بسیار قوی نسبت به خود و دیگران دارند، ممکن است بیشتر مستعد ابتلا به OCD باشند.

این عوامل به‌ندرت به‌تنهایی عمل می‌کنند و معمولاً به‌صورت پیچیده‌ای با یکدیگر تعامل دارند. درک این تعاملات می‌تواند به شناخت جامع‌تری از آسیب‌پذیری افراد در برابر OCD کمک کند.

 

تشخیص OCD چگونه است؟

اگر فردی به‌طور مکرر افکار وسواسی یا رفتارهای اجباری را تجربه می‌کند که به‌طور قابل توجهی بر زندگی روزمره او تأثیر می‌گذارد، باید با یک متخصص مراقبت‌های بهداشتی صحبت کند.

اولین گام معمولاً مراجعه به پزشک عمومی یا یک متخصص سلامت روان است. آن‌ها می‌توانند علائم را ارزیابی کرده، حمایت اولیه را ارائه دهند و در صورت لزوم، فرد را برای تشخیص رسمی به یک تیم تخصصی سلامت روان ارجاع دهند.

بسیار مهم است که بدانیم کمک گرفتن نشانه قدرت است و OCD نیز مانند هر بیماری دیگری است؛ بنابراین، هیچ شرم یا خجالتی در مورد آن وجود ندارد.

افراد مبتلا به OCD گاهی به دلیل شرم یا خجالت از کمک گرفتن خودداری می‌کنند، اما هیچ دلیلی برای احساس شرمندگی وجود ندارد. این اختلال بدون درمان و حمایت مناسب، بعید است که بهبود یابد.

 

اختلال OCD چگونه درمان می‌شود؟

درمان‌های مؤثری برای کاهش قابل توجه تأثیر OCD بر زندگی روزمره وجود دارد. رویکردهای اصلی معمولاً شامل ترکیبی از روان درمانی و دارو درمانی است.

  • روان درمانی: موثرترین درمان گفتاری توصیه شده، درمان شناختی رفتاری (CBT) به همراه مواجهه و پیشگیری از پاسخ (ERP) است.
  • درمان شناختی رفتاری (CBT): این درمان بر چگونگی تأثیر افکار، باورها و نگرش‌ها بر احساسات و رفتار فرد تمرکز دارد. (منبع)
  • مواجهه و پیشگیری از پاسخ (ERP): این روش به‌طور خاص برای OCD طراحی شده است و افراد را تشویق می‌کند تا با ترس‌ها و افکار وسواسی خود روبرو شوند، بدون اینکه اجبارها را برای “درست کردن” آن‌ها انجام دهند. این کار به آن‌ها کمک می‌کند تا بیاموزند که ناراحتی ناشی از افکار وسواسی به‌مرور زمان فروکش می‌کند و نتایج ترسناک ممکن است رخ ندهند. ERP می‌تواند چالش‌برانگیز باشد اما بسیار مؤثر است.
  • دارو درمانی: مهارکننده‌های انتخابی بازجذب سروتونین (SSRIs) نوعی داروی ضدافسردگی هستند که معمولاً برای OCD استفاده می‌شوند، زیرا می‌توانند با تغییر تعادل مواد شیمیایی در مغز کمک‌کننده باشند. کلومیپرامین، یک داروی ضدافسردگی دیگر، ممکن است در صورتی که SSRIs مؤثر نباشند، تجویز شود.

نکته مهم این است که مشاهده اثرات دارو ممکن است چندین هفته (مثلاً تا ۱۲ هفته برای SSRIs) طول بکشد. یافتن درمان مناسب یا ترکیب درمانی مؤثر ممکن است به صبر و حوصله نیاز داشته باشد. در موارد شدید یا زمانی که درمان‌های اولیه مؤثر نیستند، ارجاع به خدمات تخصصی OCD ممکن است یک گزینه باشد.

 

چه زمانی باید به پزشک مراجعه کرد؟

مراجعه به پزشک در صورت بروز علائم وسواس فکری-عملی که بر زندگی روزمره تأثیر می‌گذارد، اهمیت زیادی دارد. اگر افکار وسواسی و رفتارهای اجباری مکرر، آزاردهنده هستند یا به‌طور قابل توجهی با زندگی روزمره، کار، روابط یا سلامت عمومی فرد تداخل ایجاد می‌کنند، باید به دنبال کمک حرفه‌ای بود. اختلال وسواس فکری-عملی بدون درمان و حمایت مناسب، بعید است که بهبود یابد.

در شرایطی که فرد در معرض خطر آسیب رساندن به خود یا دیگران قرار دارد، نیاز به کمک فوری پزشکی وجود دارد. در چنین مواردی، باید بلافاصله با اورژانس تماس گرفت یا به دنبال کمک اضطراری از یک تیم بحران سلامت روان بود.

در موارد اورژانسی یا خطر آسیب به خود یا دیگران، لطفاً با شماره ۱۱۵ تماس بگیرید.

 

بایدها و نبایدها برای بیماران و خانواده‌ها

مدیریت اختلال وسواس فکری-عملی نیازمند تلاش مشترک فرد مبتلا و نزدیکان او است. در اینجا برخی از بایدها و نبایدها برای کمک به این فرآیند آورده شده است:

بایدها
  • کمک حرفه‌ای بگیرید: در صورت مشاهده علائم، با پزشک عمومی یا متخصص سلامت روان مشورت کنید. این اولین و مهم‌ترین گام برای تشخیص و درمان مناسب است.

  • در مورد وسواس فکری-عملی آگاه شوید: هرچه بیشتر در مورد OCD بدانید، بهتر می‌توانید آن را مدیریت کنید و از فرد مبتلا حمایت نمایید. درک ماهیت اختلال به کاهش سردرگمی و افزایش همدلی کمک می‌کند.

  • حمایت و درک ارائه دهید: به فرد مبتلا به OCD حمایت عاطفی و درک نشان دهید. این حمایت می‌تواند به آن‌ها کمک کند تا احساس تنهایی نکنند و در مسیر درمان ثابت‌قدم باشند.

  • پیشرفت‌های کوچک را به رسمیت بشناسید: هرگونه بهبود، هرچند کوچک، را تشویق و جشن بگیرید. این کار می‌تواند انگیزه فرد را برای ادامه درمان افزایش دهد.

  • درباره OCD صحبت کنید: فرد را تشویق کنید که در مورد تجربیات خود با خانواده و دوستان صحبت کند تا از پنهان‌کاری و شرم جلوگیری شود. باز کردن فضا برای گفتگو، به شکستن چرخه پنهان‌کاری کمک می‌کند.

  • به مصرف داروها پایبند باشید: در صورت تجویز دارو توسط پزشک، مصرف آن را طبق دستورالعمل حمایت کنید و هرگز دستورالعمل‌های دارویی را تضعیف نکنید.

  • روال عادی زندگی را حفظ کنید: تا حد امکان، روال‌های عادی خانه را حفظ کنید. این کار می‌تواند حس ثبات و کنترل را در محیط زندگی فرد تقویت کند.

  • ارتباطات خانوادگی و اجتماعی را تقویت کنید: بر تقویت ارتباطات مثبت و حفظ سنت‌های خانوادگی تمرکز کنید. تعاملات مثبت می‌تواند به کاهش انزوا و بهبود روحیه کمک کند.

  • مراقب خودتان باشید (برای مراقبان): حمایت از فرد مبتلا به OCD می‌تواند چالش‌برانگیز و خسته‌کننده باشد؛ برای خودتان نیز وقت بگذارید و به سلامت روان خود اهمیت دهید.

  • صبور و بدون قضاوت باشید: در مواجهه با علائم، صبوری و نگرش بدون قضاوت داشته باشید. این رویکرد به فرد مبتلا اجازه می‌دهد تا بر روی بهبود خود تمرکز کند، نه بر روی ترس از قضاوت.

  • مقاومت، تأخیر یا کاهش اجبارها (برای بیماران): تمرین کنید که بدون انجام اجبارها، ناراحتی ناشی از افکار وسواسی را تحمل کنید. این کار در ابتدا دشوار است، اما با تمرین آسان‌تر می‌شود.

  • افکار مزاحم و عدم قطعیت را بپذیرید (برای بیماران): به جای تلاش برای حذف افکار مزاحم، وجود آن‌ها را بپذیرید و بدانید که عدم قطعیت بخشی طبیعی از زندگی است. این پذیرش می‌تواند قدرت افکار را کاهش دهد.

  • از حواس‌پرتی و تجسم استفاده کنید (برای بیماران): برای تغییر تمرکز از افکار وسواسی، خود را با فعالیت‌های دیگر مشغول کنید یا از تکنیک‌های تجسم استفاده نمایید. این روش‌ها می‌توانند به مدیریت لحظه‌ای اضطراب کمک کنند.

نبایدها
  • رفتارهای وسواسی را تقویت نکنید: به فرد در انجام اجبارها کمک نکنید، زیرا این کار علائم را تقویت می‌کند و مانع از بهبود می‌شود. خانواده باید با OCD مبارزه کند، نه با یکدیگر.

  • تلاش برای زورگویی یا تمسخر نکنید: فرد را برای دریافت درمان تحت فشار قرار ندهید یا او را مسخره نکنید. تاکتیک‌های زورگویانه کارساز نیستند و فقط احساس ناتوانی و شکست را افزایش می‌دهند.

  • توضیحات طولانی یا اطمینان‌بخشی بیش از حد ندهید: از توضیحات طولانی یا اطمینان‌بخشی مکرر خودداری کنید، زیرا این کار می‌تواند اجبار به اطمینان‌جویی را تقویت کند و به فرد اجازه نمی‌دهد با عدم قطعیت کنار بیاید.

  • در اجبارها مشارکت نکنید: به فرد در انجام کارهای وسواسی کمک نکنید. این شامل بررسی مجدد، پاسخ دادن به سؤالات مکرر برای اطمینان‌بخشی یا کمک به اجتناب از موقعیت‌های خاص است.

  • از عباراتی مانند «فقط بی‌خیال شو!» استفاده نکنید: این عبارات بی‌فایده هستند و می‌توانند فرد را ناامید کنند. در عوض، احساسات و دشواری‌های فرد را به رسمیت بشناسید.

  • از انتقاد شخصی پرهیز کنید: به یاد داشته باشید که این OCD است که آزاردهنده است، نه خود فرد. تمرکز بر بیماری، نه بر شخص، به حفظ روابط کمک می‌کند.

  • تلاش برای رسیدن به قطعیت کامل نکنید (برای بیماران): بپذیرید که در زندگی، دستیابی به قطعیت کامل تقریباً غیرممکن است و تلاش برای آن تنها اضطراب را افزایش می‌دهد.

  • یک اجبار را با دیگری جایگزین نکنید (برای بیماران): مراقب باشید که برای رهایی از یک اجبار، به اجبار دیگری روی نیاورید. این کار به چرخه OCD ادامه می‌دهد.

  • احساسات فرد را کم‌اهمیت جلوه ندهید: به جای گفتن “نگران نباش”، احساسات و دشواری‌های فرد را به رسمیت بشناسید و همدلی نشان دهید.

  • خود را سرزنش نکنید (برای بیماران و مراقبان): مدیریت OCD یک فرآیند است و اشتباهات طبیعی هستند؛ خودتان را به خاطر آن‌ها سرزنش نکنید. بخشش خود و ادامه دادن، کلید موفقیت است.

 

شیوع وسواس فکری-عملی (OCD) در ایران

شیوع اختلال وسواس فکری-عملی در سطح جهان بین ۱.۹ تا ۲.۵ درصد در سال متغیر است. در ایران نیز، یک مطالعه همه‌گیرشناسی در سراسر کشور نشان داده است که شیوع OCD در بزرگسالان ۱۸ سال و بالاتر، ۱.۸ درصد است. این رقم در محدوده شیوع مشاهده‌شده در سایر کشورها قرار دارد و نشان می‌دهد که OCD در جامعه ایران نیز یک بیماری نادر نیست.

این مطالعه همچنین نشان داد که شیوع OCD در زنان (۲.۸ درصد) بیشتر از مردان (۰.۷ درصد) در ایران است. این روند مشابه یافته‌های سایر جوامع است و نشان می‌دهد که الگوی شیوع OCD در ایران نیز با الگوهای جهانی همخوانی دارد.

درک این موضوع که OCD یک وضعیت شایع و جهانی است، می‌تواند به کاهش احساس انزوا یا شرم مرتبط با مشکلات سلامت روان کمک کند و به افراد اطمینان دهد که تنها نیستند.

 

شیوع وسواس فکری-عملی (OCD) در ایران

 

توصیه‌ای از تیم دارو دات کام به شما

زندگی با اختلال وسواس فکری-عملی می‌تواند چالش‌برانگیز باشد و افکار و اعمال آن ممکن است طاقت‌فرسا به نظر برسند. اما مهم است که به یاد داشته باشید شما در این مسیر تنها نیستید و OCD یک وضعیت قابل درمان است. با حمایت و درمان مناسب، بهبودی و مدیریت موثر علائم کاملاً امکان‌پذیر است.

تیم دارو دات کام به شما توصیه می‌کند که در صورت مشاهده علائم وسواس فکری-عملی در خود یا عزیزانتان، برای دریافت کمک حرفه‌ای تردید نکنید. برداشتن گام‌هایی برای درک و مدیریت این اختلال، نشانه قدرت و اراده شما برای بهبود کیفیت زندگی است.

به خودتان فرصت دهید تا با کمک متخصصان، مسیر بهبودی را طی کنید و زندگی رضایت‌بخش‌تری داشته باشید. امید و تلاش، کلید عبور از این چالش‌ها هستند.

نام نویسنده:
علیرضا زیبایی
من دکتر علیرضا زیبایی، دستیار تخصصی در حوزه روانپزشکی(اعصاب و روان)، با سال‌ها تجربه در زمینه‌های درمان شناختی-رفتاری (CBT)، تحلیل فردی، زوج‌درمانی، مشاوره تخصصی و دارودرمانی هستم.

مقالات مشابه

مشاهده همه
آخرین مقالات
مشاهده همه