به کدام توصیههای غذایی برای سلامتی نباید توجه کرد؟
در صفحات مربوط به سلامتی و سبک زندگی در روزنامهها و مجلات عمومی، سالها است که آزمونی بیپایان در حال اجراست: آیا این یا آن ماد غذایی سرطانزاست؟ تبِ پیشگیری از سرطان از طریق نوع و نحوه مصرف مواد غذایی یکی از نمونههای آشکار فضایِ پر از هراس و هشداری است که متخصصان رسانهای تغذیه ایجاد کردهاند. فضایی که در موارد بسیاری با استفاده از تحقیقات علمی، روایتهایی شبهعلمی تولید میکند.
با ما در این مطلب از دارو دات کام همراه باشید تا به این پرسش پاسخ دهیم که به کدام توصیههای غذایی برای سلامتی نباید توجه کرد؟
چرا تغذیه دغدغهای همگانی شده؟
کتاب علم بد، فصل ششم، نوشته بن گُلدِکِر میگوید: غذا، بیتردید، به دغدغهای همگانی تبدیل شده است. مجلهها وارد پروژه هستیشناختیِ عجیبی شدهاند که میخواهد با دقت تمام همه اشیای بیجان دنیا را بررسی کند تا ببیند کدامیک سرطانزا هستند یا کدامیک سرطانزا نیستند. در بطن این پروژه، چند باور بیاساس و تکرارشونده وجود دارد، سوءبرداشتهایی اساسی از شواهد علمی که با بسامدی شگفتانگیز تکرار میشوند.
هرچند بسیاری از این اشتباهات را روزنامهنگاران مرتکب میشوند، فعلاً کاری به آنها نداریم. تمرکز ما روی «تغذیهدرمانگرها»ست، اعضایی حرفهای و نوپا که برای توجیه وجود خود ناگزیر باید فضایی تجاری خلق کنند. برای این کار، آنها باید رژیم غذایی را پیچیده و مبهم جلوه دهند و شما را متکی به خودشان بار بیاورند. حرفه آنها بر پایه چند خطای بسیار ساده در تفسیر متون علمی بنا شده است: آنها نتایج بهدستآمده در آزمایشگاه را فوراً به انسانها تعمیم میدهند؛ از «دادههای مشاهدهای» «نتیجهگیری مداخلهای» میکنند؛ اطلاعات موردعلاقهشان را گلچین میکنند و درنهایت، به تحقیقاتی استناد میکنند که انگار اصلاً وجود خارجی ندارند.
مرور این سوءبرداشتها از شواهد علمی ارزشش را دارد، زیرا نشان میدهد مردم چگونه دچار کجفهمی میشوند، ضمن این که در آینده شما را در برابر انواع جدید چرندیات مقاوم میکند. دو نکته هست که باید بهروشنی بیان کنم: اول این که، من چند مورد خاص را مثال میزنم، اما این موارد مشتی از خروارند؛ میتوانستم مثالهای بیشتری هم بیاورم. قصد توهین به کسی را ندارم و نباید تصور کرد که این افراد از سایر متخصصان تغذیه متمایز هستند، با این که مطمئنم بسیاری از افرادی که اینجا دربارهشان صحبت شده احتمالاً هرگز متوجه نخواهند شد که کجای کار را اشتباه کردهاند.
نکته دوم این است که من قصد ندارم توصیههای ساده، منطقی و سالم درباره تغذیه را مسخره کنم. یک رژیم غذایی سالم و ساده، مثل سایر ابعاد سبک زندگی (که احتمالاً خیلیهایشان از خود رژیم مهمترند، فقط در روزنامهها نمیآیند)، بسیار مهم است. اما «تغذیهدرمانگرهای رسانهای» فراتر از شواهد صحبت میکنند: معمولاً هدفشان فروش قرص است؛ گاهی ترویج رژیمهای عجیبوغریب یا بیماریهای جدید یا ایجاد وابستگی در شما؛ اما همیشه هدف اصلیشان این است که برای خودشان بازاری بسازند که آنها کارشناسش باشند و شما فردی گیج و ناآگاه.
چهار خطای کلیدی
۱.آیا این دادهها واقعاً وجود دارند؟
شاید در میان باورهای غلط این مورد از همه پیش پاافتادهتر باشد و در کمال تعجب، خیلی وقتها در جاهای معتبر هم دیده میشود. مثلاً مایکل فناشتراتن در شبکه بیبیسی ظاهر میشود و در مورد «فکتها» حرف میزند؛ پرحرارت، قاطع و تاحدودی از بالا به پایین.
برنامه با این جمله شروع میشود: «اون زمان که مایکل فناشتراتن شروع به نوشتن درباره قدرت جادویی و شفابخش آبمیوهها کرد، بهش میگفتن دیوونه. اما حالا به چهره روز تبدیل شده» (در دنیایی که خبرنگاران ظاهراً درکی از علم ندارند، جالب است که «دیوانگی» و «چهره روز بودن» در دو سر طیف قرار میگیرند).
فناشتراتن به گزارشگر یک لیوان آبمیوه تعارف میکند و با خنده میگوید «این لیوان دو سال به عمرتون اضافه میکنه!»، بعد لحنی جدی به خودش میگیرد و اصلاح میکند: «خب اگه بخوام راستشو بگم، شش ماه!». میگوید «یه تحقیق جدید که همین هفته پیش تو آمریکا منتشر شده نشون میده که خوردن انار و آبانار میتونه از پیری و چینوچروک جلوگیری کنه».
اگر کسی این برنامه را تماشا کند، احتمالاً فکر میکند اخیراً تحقیقی در آمریکا منتشر شده که نشان میدهد انار از پیری جلوگیری میکند. اما اگر در وبسایت «مدلاین» که برای جستوجوی مقالات علمی پزشکی استفاده میشود، دنبال چنین مقالهای بگردید، چیزی پیدا نمیشود، یا حداقل من پیدا نکردم.
شاید فقط یک بروشور تبلغیاتی برای صنعت انار باشد. در ادامه میگوید «یه گروه جراح پلاستیک روی زنانی که قبل و بعد از عمل، انار یا آبانار خورده بودن تحقیق کردن. نتیجه این بود که دوران نقاهت و عوارض عملشون نصف شد و هیچ چینوچروکی نداشتن!». تأکید میکنم، این یک ادعای بسیار صریح و مشخص درباره تأثیر انار روی جراحی است، و باز هم تأکید میکنم که چنین تحقیقی در پایگاههای مطالعاتی پیدا نمیشود.
پس آیا میشود این برنامه را به دروغگویی متهم کرد؟ نه کاملاً. من از قریب به اتفاق متخصصان تغذیه دفاع میکنم و میگویم که آنها نه تجربه آکادمیک کافی دارند، نه سوءنیت و نه حتی توان ذهنی لازم برای فریب عمدی. هنری فرانکفورت، فیلسوف و استاد دانشگاه پرینستون، در مقاله معروفش با عنوان «درباب چرندیات» بهتفصیل به این موضوع میپردازد.
طبق دیدگاه او، «چرندگویی» نوعی کذب است که با دروغگویی فرق دارد: دروغگو حقیقت را میداند و به آن اهمیت میدهد، اما عمداً دیگران را گمراه میکند، راستگو حقیقت را میداند و میخواهد آن را به دیگران اعلام کند، اما چرندگو اصلاً برایش مهم نیست واقعیت چیست، فقط میخواهد دیگران را تحت تأثیر قرار دهد.
از نظر من فناشتراتن در گروه «چرندگوها» قرار میگیرد. بیانصافی نیست که این یک نفر را مثال میزنم؟ شاید. ولی در تحقیقات میدانی زیستشناسی، مربعی به اسم «کوادرات» را تصادفی روی زمین میاندازند و موجوداتی را که زیرش میافتند بررسی میکنند. روش من هم در مورد تغذیهدرمانگرها همین بوده و تا وقتی که دپارتمان «مطالعات شبه علم» و لشکری از دانشجویان دکترا نداشته باشیم که با روشهای علمی و آماری بررسی کنند چه کسی از همه بدتر است، هرگز جواب این سؤال را پیدا نخواهیم کرد. فناشتراتن به نظر آدم خوب و مهربانی است. اما بالاخره باید از یک جا شروع کنیم.
۲. مشاهده یا مداخله؟
آیا بانگ خروس باعث طلوع خورشید میشود؟ نه. آیا فشردن کلید برق اتاق را روشن میکند؟ بله. اتفاقها ممکن است همزمان بیفتند، اما این دلیل محکم و کافی برای اثبات رابطه علت و معلولی نیست. با این حال، همین نوع شواهد است که متخصصان تغذیه در رسانهها به آن استناد میکنند و این دومین اشتباهی است که ما به آن میپردازیم.
روزنام دیلی میرر آنجلا داودن را «برترین متخصص تغذیه بریتانیا» معرفی میکند، این در حالی است که انجمن تغذیه او را بهخاطر ادعای بیاساسی که در رسانهها مطرح کرده بود به باد انتقاد گرفته بود. در اینجا مثالی متفاوت و جالب از داودن آورده شده: نقلقولی از ستون او در روزنامه دیلی میرر که در آن راجع به تأثیر برخی خوراکیها در محافظت از پوست در برابر آفتاب نوشته بود: «سال ۲۰۰۱ در استرالیا تحقیقی انجام شد که نشان میداد روغن زیتون (در ترکیب با میوهها، سبزیجات و حبوبات) میتواند از چروکشدن پوست جلوگیری کند. برای مصرف بیشتر روغن زیتون، از آن در سس سالاد استفاده کنید یا به جای کره به نان روغن زیتون بزنید».
این یک توصیه بخصوص است، با ادعایی بخصوص و منبعی کاملاً مشخص و لحنی قاطعانه. معمولاً تغدیهدرمانگرهای رسانهای در مقالاتشان با همین لحن صحبت میکنند. بیایید سری به کتابخانه بزنیم و به مقاله مورد استناد او نگاهی بیاندازیم (چروک پوستی: آیا خوراکی تأثیر دارد؟ پوربا امبی و دیگران، مجله تغذیه آمریکا، فوریه ۲۰۰۱، (۱)۲۰، ۸۰-۷۱). قبل از هرچیز، خاطر نشان کنم که ما برداشت داودن از این تحقیق را نقد میکنیم و نه خود تحقیق را، و فرض را بر این میگذاریم که این تحقیق گزارشی است صادقانه از آنچه واقعاً انجام شده است.
تحقیق مذکور از نوع مشاهدهای بود و نه مداخلهای، یعنی به افراد روغن زیتون داده نشد تا بعد از مدتی تأثیر آن بر چروکهای پوستی بررسی شود؛ اتفاقاً کاملاً برعکس بود. این تحقیق چهار گروه مختلف از مردم را کنار هم گذاشت تا سبک زندگیهای متنوعی را پوشش دهد؛ از جمله یونانیها، استرالیاییهای آنگلو-سلتی و سوئدیها، و به این نتیجه رسید که افرادی با عادتهای غذایی کاملاً متفاوت میزان چروکهایشان متفاوت بود.
این موضوع برای من خیلی عجیب نیست و مسئلهای ساده در تحقیقات اپیدمیولوژیک را نشان میدهد که به آن «متغیرهای مخدوشکننده» میگویند، یعنی مواردی که از دید شما مغفول ماندهاند، اما هم بر نتایج مورد مطالعه اثر میگذارند (مثل چروکهای پوستی) و هم بر آنچه فکر میکنید باعث آن شده (مانند غذا). این متغیرها باعث میشوند بهاشتباه فکر کنید نوعی رابطه علتومعلولی وجود دارد، بنابراین برای رسیدن به نتیجه درست باید راههایی برای حذف یا کاهش تأثیر آنها پیدا کنید یا حداقل نسبت به وجودشان هوشیار باشید. در این مطالعه، آنقدر متغیرهای مخدوشکننده وجود داشت که شمردنشان سخت بود.
من خودم سالم غذا میخورم و چروکهای صورتم زیاد نیست. ضمناً از طبقه متوسط هستم، پول دارم، شغل اداری دارم و زندگیام -اگرتهدیدهای بچهگانه کسانی را که به محض شنیدن نقد آدم را به شکایت و خشونت تهدید میکنند نادیده بگیریم، تقریباً بدون تنش است. افراد، با سبکزندگیهای متفاوت، رژیمهای غذایی متفاوتی دارند و میزان چروکهایشان نیز متفاوت است. آنها در سابقه کاری، میزان استرس، میزان قرارگیری در معرض آفتاب، سطح رفاه، حمایت اجتماعی، الگوی استفاده از لوازم آرایشی و موارد بسیار دیگری با هم متفاوتاند. من میتوانم دلایل زیادی بیاورم که چرا ممکن است بین مصرف روغن زیتون و کاهش چینوچروک ارتباطی وجود داشته باشد، اما این که خود روغن زیتون عامل اصلی باشد و مستقیماً روی پوست شما اثر بگذارد احتمالاً پایینترین جایگاه را در فهرست من دارد.
به همین دلیل است که ما در تفسیر دادههای مشاهدهای احتیاط به خرج میدهیم، و به نظر من، داودن در تفسیر این دادهها بیشازحد پیش رفته، و با اطمینان و قطعیت فراوان، توصیههای تغذیهای خیلی خاصی را در ستون روزنامهاش ارائه میدهد ( البته ممکن است با نظر من مخالف باشید، اما اکنون ابزار لازم را برای مخالفت آگاهانه در اختیار دارید).
اگر میخواستیم به شکل امروزی با این قضیه برخورد کنیم و نقدی سازنده ارائه دهیم، باید میپرسیدیم نویسنده بهتر بود چه مینوشت؟ به نظر من، هم در این مورد و هم در موارد دیگر، برخلاف آنچه روزنامهنگاران و «متخصصان» خودخوانده میگویند، مردم توانایی درک شواهد علمی را دارند، و هر کس این شواهد را پنهان کند، در بیان آنها اغراق کند یا آنها را طوری بیان کند که فهمشان سخت شود، احتمالاً قصد خوبی ندارد. در مورد واکسن سهگانه، رسانهها خیلی سروصدا کردند، نگرانیهای زیادی ایجاد کردند و تئوریهای توطئه ساختند، اما اطلاعات علمی و واقعی بهندرت توضیح داده شد.
پس اگر من یک تغذیهدرمانگر رسانهای بودم، شاید بعد از ارائه تمام توصیههای معقول درباره آفتاب، میگفتم «تحقیقات نشون دادن کسایی که بیشتر روغن زیتون میخورن، چینوچروک کمتری دارن» و حس میکردم باید این را هم اضافه کنم که «البته افراد با رژیمهای غذایی متفاوت، احتمالاً تو خیلی از زمینهها با هم فرق دارن». اما در هر صورت داشتم درباره غذا حرف میزدم، پس مینوشتم «بیخیال، بفرمایید یه رسپی برای سس سالاد». برای همین هم هست که کسی من را برای نوشتن در ستون تغذیه استخدام نمیکند.
۳. از آزمایشگاه تا مجلههای پرزرقوبرق
متخصصان تغذیه عاشق این هستند که به تحقیقات علمی پایه استناد کنند، چون باعث میشود به نظر برسد درگیر فرآیندی پیچیده، فنی و دانشگاهی هستند که فهمش برای دیگران آسان نیست. اما شما باید خیلی مراقب باشید وقتی از آنچه در آزمایشگاه و داخل لوله آزمایش برای چند سلول اتفاق افتاده نتیجهگیری میکنید و آن را به سیستم پیچیده بدن انسان تعمیم میدهید، چون در بدن انسان همهچیز ممکن است دقیقاً برعکس آن چیزی باشد که آزمایشها نشان میدهند. هر چیزی میتواند سلولهای داخل لوله آزمایش را نابود کند. مایع ظرفشویی هم سلولهای داخل لوله آزمایش را میکشد، ولی کسی از آن برای درمان سرطان استفاده نمیکند. این تنها یکی از دیگر مواردی است که نشان میدهد تغذیهگرایی، با وجود اینکه ادعای «پزشکی جایگزین» و «کلنگر» بودن دارد، در واقع سنتی است ابتدایی، سادهلوحانه، کهنه و از همه مهمتر تقلیلگرا.

اینجا مثالی داریم از مایکل فناشتراتن که به عنوان متخصص تغذیه در روزنامه دیلی اکسپرس مطلب مینویسد. او میگوید «تحقیقات اخیر نشان دادهاند که زردچوبه بهشدت انسان را در برابر انواع سرطان، خصوصاً سرطان پروستات، مقاوم میکند». ایده جالبی است و ارزش بررسی دارد، و واقعاً هم چند مطالعه آزمایشگاهی روی سلولها، معمولاً سلولهایی که از موشها گرفته شدهاند، وجود دارد که با ریختن عصاره زردچوبه رویشان رشد یا توقف رشدشان زیر میکروسکوپ بررسی شده. مجموعهای آزمایش روی حیوانات انجام شده و دادههای محدودی وجود دارد، اما منصفانه نیست که بگوییم در دنیای واقعی اگر انسانها زردچوبه یا کاری مصرف کنند، «جلوی انواع سرطان، علیالخصوص سرطان پروستات، را میگیرد»، مخصوصاً زردچوبه که چندان جذب بدن نمیشود.
چهل سال قبل، مردی به نام آستین بردفورد هیل، که پدر تحقیقات پزشکی مدرن به شمار میرود و نقش مهمی در کشف رابطه سیگار و سرطان ریه داشت، مجموعهای فهرستمانند از دستورالعملها را برای ارزیابی رابطه علت و معلولی میان عوامل و نتایج نوشت. این دستورالعملها اساس پزشکی مبتنی بر شواهدند و ارزشش را دارد که آنها را در پس ذهنتان داشته باشید: این رابطه باید قوی باشد، بهطور مداوم در مطالعات مختلف تکرار شود و مشخصاً به همان موضوع مورد بررسی مربوط باشد. همچنین، علت ادعاشده باید پیش از اثر احتمالی رخ داده باشد. در حالت ایدئال باید یک شیب زیستشناختی وجود داشته باشد، مثل رابطه مقدار-پاسخ1. این رابطه نباید با دانستههای قبلیمان در تضاد کامل باشد (چون ادعاهای خارقالعاده، شواهد خارقالعاده میطلبند)، ضمن این که از نظر زیستی منطقی و قابلپذیرش باشد.
مایکل فن اشتراتن فقط توانسته مورد آخر را فراهم کند. پزشکان و دانشگاهیان خیلی محتاطاند در برابر کسانی که با شواهد بیپایه ادعای درمان دارند، چون این ادعاها را معمولاً از کسانی میشنویم که قصد فروش چیزی را دارند: بهطور خاص، شرکتهای دارویی. مردم عادی معمولاً مستقیم در معرض تبلیغات شرکتهای دارویی نیستند، چون در اروپا فعلاً این شرکتها خوشبختانه اجازه ندارند با بیماران مستقیماً صحبت کنند، اما مدام سراغ پزشکها میروند و از همان ترفندهایی استفاده میکنند که در صنعت درمانهای معجزهآسا نیز رایج است. در دانشکده پزشکی این ترفندها را به دانشجویان آموزش میدهند، برای همین من اکنون میتوانم آنها را به شما بیاموزم.
شرکتهای دارویی علاقه دارند مزایای نظری داروهایشان را تبلیغ کنند (مثلاً «این دارو بیشتر روی گیرنده z4 اثر میگذارد، پس باید عوارض جانبی کمتری داشته باشد!»)، یا از دادههای آزمایشهای حیوانی و «نتایج جانشین» استفاده کنند (مثلاً «این دارو نتایج آزمایش خون را بهتر میکند، پس حتماً جلوی سکته قلبی را میگیرد!») تا ثابت کنند محصولشان مؤثر و از بقیه بهتر است. بسیاری از کتابهای تخصصی و محبوب در زمینه تغذیه، اگر روزی فرصت مطالعهشان را پیدا کنید، دقیقاً از همین شگرد قدیمی شرکتهای دارویی استفاده میکنند. برای مثال، ادعا میکنند «یک آزمایش تصادفی کنترلشده با دارونما» نشان داده که فلان ویتامین مفید است، اما واقعیت این است که آن ویتامین تنها یک نتیجه جانشین را تغییر داده است.
به عنوان مثال، ممکن است مطالعه فقط نشان داده باشد که پس از مصرف فلان ویتامین، میزان آن در خون بیشتر شده است و پس از مصرف دارونما این اتفاق نیفتاده، که خود یافته چندان شگفتانگیزی نیست. اما همین را بهعنوان نتیجهای مثبت به خورد خواننده ناآگاه میدهند. یا شاید تغییرات یک شاخص دیگر، مثلاً سطح یک مؤلفه مبهم سیستم ایمنی، در مطالعه گزارش شده باشد، که باز هم تغذیهدرمانگرهای رسانهای بهگونهای مطرحش میکنند که انگار شاهدی قطعی برای سودمندی آن در دنیای واقعی است.
استفاده از این نتایج جانشین مشکلاتی دارد. این نتایج اغلب فقط ارتباطی ضعیف و نظری با خود بیماری دارند، آن هم در مدلهایی بسیار انتزاعی، و اغلب در شرایط ایدئال آزمایشگاهی که در آن حیوانات با ژنهای یکسان، تحت شرایط فیزیولوژیکی کاملاً کنترلشده، نگهداری میشوند. البته با استفاده از نتایج جانشین میتوان درباره بیماریهای انسانی فرضیهسازی کرد و به بررسی آن فرضیهها پرداخت، اما باید با دقتی بسیار بالا اعتبارسنجی شوند. مثلاً باید مشخص باشد: آیا میان میزان مصرف و پاسخ ارتباط واضحی وجود دارد؟ آیا این نتیجه واقعاً بیماری را پیشبینی میکند یا فقط یک «هممتغیر» است؟ (یعنی چیزی که ممکن است پیامد بیماری باشد، نه علت آن). آیا مرز مشخصی بین مقادیر نرمال و غیرنرمال وجود دارد؟
نکتهای که باید خاطرنشان کنم این است که من فقط همان ادعاهایی را بررسی میکنم که خود این چهرههای معروف رسانهای حوزه تغذیه مطرح کردهاند. آنها خودشان را دانشمند میخوانند و مطالبشان در ستونهای روزنامه، برنامههای تلوزیونی و کتابهایشان، پر از ارجاع به پژوهشهای علمی است. من هم فقط همان سطح ساده و ابتدایی دقت و سختگیری علمی را که در بررسی نظریههای جدید و ادعاهای شرکتهای دارویی و غیره به کار میبرم روی گفتههای آنها اعمال میکنم.
دادههای بهدستآمده از آزمایشهای حیوانی نیز با اشکالات مشابهی همراهاند. هیچکس منکر نمیشود که این دادهها در حوزه نظری، برای بسط نظریهها یا شناسایی خطرات احتمالی بسیار ارزشمندند، البته در صورتی که با احتیاط بررسی شوند. اما تغذیهدرمانگرهای رسانهای آنقدر دلشان میخواهد توصیههای سبکزندگی ارائه کنند که غالباً متوجه نیستند تعمیم این نتایج نظری و ایزوله به انسان چه مضراتی را به همراه دارد.
انگار فقط در اینترنت میگردند تا از اینجا و آنجا خرده مطالبی علمی پیدا کنند و با آن قرص و ادعاهایشان را بفروشند. هرچه باشد، هم بافت بدن و هم خود بیماری در حیوان ممکن است با بدن انسان بسیار متفاوت باشند، و این مشکلات در حیوانات آزمایشگاهی حتی شدیدتر هم هستند. دادن مواد شیمیایی در مقادیر بالا به حیوانات ممکن است مسیر سوختوساز طبیعی را مختل کند و نتایج گمراهکنندهای به بار آورد. البته ماجرا به همینجا ختم نمیشود. این که یک ماده بتواند چیزی را در مدل آزمایشگاهی کم یا زیاد کند بههیچوجه به این معنا نیست که در بدن انسان نیز همان اثر را خواهد داشت، همانطور که در ادامه، درباره آنتیاکسیدانها و خواص شگفتانگیزشان خواهیم دید.
و اما تکلیف زردچوبه که قبل از این که بخواهم از طریق این دانه کوچک دنیای استفاده از تحقیقات نظری را به تصویر بکشم در موردش حرف میزدیم، چه میشود؟ بله، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد کورکومین، ماده شیمیایی موجود در زردچوبه، از نظر زیستی بسیار فعال است و به شکلهای مختلف روی سیستمهای گوناگون بدن تأثیر میگذارد (اگرچه بر اساس برخی نظریهها ممکن است سرطانزا هم باشد، محض اطلاعتان). بنابراین، این ماده بدون شک ارزش بررسی و تحقیق را دارد.
اما این که بگوییم باید بیشتر کاری بخوریم تا کورکومین بیشتری وارد بدنمان شود یا بگوییم «تحقیقات اخیر» نشان دادهاند که کورکومین «بهشدت در برابر انواع سرطانها، بهویژه سرطان پروستات، محافظت ایجاد میکند»، نیازمند تأمل است. باید این ادعاهای نظری را در چارچوب بدن انسان سنجید. تنها مقدار اندکی از کورکومینی که میخورید جذب بدن میشود. باید چند گرم کورکومین بخورید تا مقدار آن در خونتان قابل تشخیص باشد، و برای چند گرم کورکومین، باید ۱۰۰ گرم زردچوبه بخورید. موفق باشید! بین تحقیقات علمی و دستور غذا چیزهای زیادی هست که شاید متخصصان تغذیه به شما نگویند.
۴.انتخاب گزینشی
هدف این است که تمام اطلاعات را در اختیار مخاطبان بگذاریم تا آنها خودشان کار ما را ارزشگذاری کنند، نه صرفاً اطلاعاتی که قضاوت را بهسمت خاصی میکشانند.
تاکنون حدود پانزده میلیون مقاله علمی پزشکی منتشر شده است و ۵۰۰۰ مجله پزشکی هر ماه منتشر میشود. بسیاری از این مقالات یکدیگر را نقض میکنند. انتخاب اینکه کدام مقاله به درد ما میخورد و کدام نمیخورد کار بسیار دشواری است. ما بهناچار سراغ راههای میانبر استفاده میرویم و به مقالات مروری، یا متاآنالیزها، یا کتابهای درسی، یا شنیدهها و یا بررسیهای خبری اکتفا میکنیم.
اگر هدف ما رسیدن به حقیقت مسئله باشد، این کار را انجام میدهیم. اما اگر قصد اثبات نکتهای را داشته باشیم چه؟ هیچ عقیدهای آنقدر مضحک نیست که در سراسر دنیا هیچ دکتری پیدا نشود که با آن موافق باشد، و به همین ترتیب، هیچ پیشنهادی در پزشکی آنقدر غیرمنطقی نیست که یک مقاله در دفاعش پیدا نشود، البته اگر برایتان مهم نباشد که آن مدرک خیلی ضعیف و بیربط باشد و فقط تحقیقاتی را انتخاب کنید که به نفع شما هستند.
یکی از مطالعات مهم درباره انتخاب گزینشی در ادبیات علمی مقالهای است که درباره لینوس پائولینگ، پدر تغذیهگرایی مدرن، و تحقیقاتش درباره ویتامین سی و سرماخوردگی نوشته شده است. در سال ۱۹۹۳، پائول نیپشیلد، استاد همهگیرشناسی در دانشگاه ماستریخت، فصلی در کتاب معتبر بررسیهای نظاممند2 نوشت. او زحمت زیادی کشید و تمام مطالعاتی را که در زمان پائولینگ موجود بود، با همان دقت و روشمندی علمی، بررسی کرد که امروزه در مقالات معتبر دیده میشود.
او دریافت که هرچند برخی آزمایشها نشان میدادند ویتامین سی ممکن است مفید باشد، اما پائولینگ فقط آن نتایجی را نقل کرده بود که به نفعش بودند. او مطالعاتی را که نظریهاش را زیر سوال میبردند رد کرده بود، چراکه به عقیده او از حیث روشمندی اشکال داشتند. اما بررسی بیطرفانه نشان داد که مقالات مورد علاقه خودش هم این ایراد را داشتند.
در دفاع از پائولینگ باید گفت که در زمان او استاندارهای علمی دقیق امروزی هنوز شناخته نشده بودند، و احتمالاً خودش هم متوجه سوگیریاش نبوده است. اما امروزه انتخاب گزینشی به یکی از شگردهای رایج در درمانهای جایگزین و خصوصاً علم تغذیه تبدیل شده است، بهطوری که انگار بخشی از رویه معمول آنهاست (در واقع همین انتخاب گزینشی است که به درمانگران طب جایگزین اجازه میدهد «پارادایم جایگزین» خود را با آبوتاب تعریف و توجیه کنند). در پزشکی رایج هم گاهی این اتفاق میافتد، اما با یک تفاوت عمده: آنجا انتخاب گزینشی را مشکلی بزرگ تلقی میکنند و تا کنون برای حل آن تلاشهای زیادی انجام شده است.
راهحل این مشکل فرآیندی است به نام «مرور نظاممند». در این روش، به جای این که فقط در اینترنت بگردید و مقالات دلخواهتان را برای اثبات حرفتان پیدا کنید، باید یک روش جستوجوی مشخص و شفاف داشته باشید؛ ویژگیهای هر مطالعهای که پیدا کردید را ثبت کنید؛ کیفیت روش علمی هر تحقیق را، ترجیحاً بدون نگاهکردن به نتایج، ارزیابی کنید ( تا ببینید آزمون چقدر منصفانه بوده)؛ گزینهها را با هم مقایسه کنید و، درنهایت، خلاصه دقیقی ارائه دهید از این که کدام مطالعات مهمترند.
منابع مقاله:
ترجمان


















نظرات